من عاشق هنر خراشکاری هستم. این هنر رو از جایی آموزش ندیدم. از لابلای خاطرات کودکیام این هنر رو یاد گرفتم. یادگیری من برمیگرده به زمانی که 4 ساله بودم. برادر بزرگم 20 ساله بود و منتظر فراخوان خدمت سربازی.
برادرم به کارهای هنری خیلی علاقمند بود. یه دوستی داشت به نام بهرام که همسایهمون بود. بهرام استعداد فوق العادهای تو نقاشی داشت. نقاشیهای فانتزی میکشید و میداد برادرم. برادرم هم پشت آینه کار میکرد. (هنوز هم اون طرحها تو ذهنم مونده.)تا اینکه برادرم برای سربازی اعزام میشه. بعد از سربازی هم گرفتار کار و زن و بچه و ... هنر هم به پایان میرسه.
حدود 12 سال پیش بود که شروع کردم به کشیدن طرح و پیاده کردن اون روی آینه. بعد از چند بار امتحان و آزمون و خطا یاد گرفتم چطور کار کنم.
از هنر خراشکاری چون زحمت زیادی داره فقط برای هدیه دادن به مناسبتهای خاص و افراد خاص استفاده میکنم. و حالا هم به علت بیماری روماتیسم نمی تونم از مچ دست هام به خوبی استفاده کنم، فعلا از انجام این هنر صرفه نظر کردم . این عکس ها هم برمی گرده به سال های پیش.

این هم شعر همسرجان. خط از خودش. و طراحی آینه از من.
موضوعات مرتبط: هنر ، یادداشت های روزانه
برچسبها: هنر خراشکاری من
ادامه مطلب