نگاه خانوم

به یاد باران

سمیه تاج الدین
نگاه خانوم

به یاد باران

باران می‌بارد نه از ابر خیال که از آسمان کویری اینجا. نم نم می‌خورد روی صورتم. می‌نشیند روی پلک‌های خسته‌ام. هوای بارانی سرد را با همه وجود استشمام می‌کنم. خلوص پاکی تمام مرا در خود می‌گیرد. من زیبایی باران را روی پوست حساس و نازکم احساس می‌کنم. دارد رسوخ می‌کند به لایه‌های زیرین پوست.

می‌رساند مرا به مرز خوشی. خوشبختی در همین حوالی ست که باران می‌زند آرام آرام. می‌نوازد مرا چون نت‌های یک سمفونی. کوک می‌شود حالم. ابرها با من سازگارند. مثل شب و ستاره. مثل ماه و خورشید و درختان. مثل قاصدک‌ها و گنجشکان و رودها. مثل ارتعاش کیهان.

سرخوشی محض است زیر باران بودن. آن هم در این کویر که یک قطره هم نمی‌بارد. سخاوت آسمان است در این برهوت.

اما این آدم همیشه یک جای کارش می‌لنگد. دل آدم است که تنگ می‌شود؛ آن هم وقتی که باید کوچه‌های نم زده را بی تو گام بردارد و شنونده‌ی گام‌های خودش باشد در سکوت بعد از باران.

چه فایده دارد که ایمان بیاورم به چشم‌هایت، مومن شوم به مهر انگشتانت؟ وقتی قرار است دور بمانی، وقتی قرار است آن سوترها، در خیال جولان دهی! ....

خسته می‌شوم، از اینکه باید در رویا با تو قدم بزنم کوچه‌های رو به شب را. حوالی انتظار، در امتداد تکرار.

بی مرز بودن، بی حواسی خوب است، نه همیشه. بی مرز دوست داشتنت. در بی حواسی دیدنت. گاهی آدم دلش مرز می‌خواهد. حواس می‌خواهد تا ویران شود خانه‌ی خیالش و واقعیت دستانت لمس شود.
"سمیه تاج الدین"


📚#نثر
✍️#سمیه_تاج_الدین

#اصفهان. پاییز ۱۴۰۰
🌸
@
negahebahar


موضوعات مرتبط: یادداشت های روزانه
برچسب‌ها: یادداشت های روزانه , نثر

تاريخ : جمعه بیست و سوم آذر ۱۴۰۳ | 20:15 | نویسنده : سمیه تاج الدین |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.