نگاه خانوم

دستم بگیر ای مهربان

سمیه تاج الدین
نگاه خانوم

دستم بگیر ای مهربان

آنجا سحر فانوس‌ها

در امر قانون خدا

روشن به روی هم شوند

شب‌ها هم مهمانی کلبه‌ی خالق می شوند

هر کس به سوی خالقش

امید وار با سر رود

خالق به او فرمان دهد

دستور او اجرای مطلق می‌شود.

اینجا زمین فانی شده

کینه در او، حسرت در او

باقی شده

در آب صاف زندگی

بودن دگر بی معنی است

اینجا فقط مرگ و عبث

بر رهگذار زیستن

جاری شده، ساری شده

من خسته تن  آشفته رو

اندوه‌وار  اندوه‌ناک

من منتظر چون دیگری

خسته از این شور تهی

پوسیده پا  دزدیده تن

آزرده از زخم زبان

تنها روم

تنها در آن وادی روم.

آنجا ستاره روشن است

هم خستگی  هم بیدلی 

آنجا دگر بی معنی است.

اینجا نشستم منتظر

تا او بیاید از سفر

همراه دنیای دگر

مهمان شب‌ها و سحر

من منتظر بر راه او

بر نام او   

بر اسم بی مانند او

افتاده‌ام بر پهنه‌ی دشت کویر زندگی

فریاد از نایم رود

دستم بگیر ای مهربان

با خود ببر تا بیکران.


موضوعات مرتبط: دکتر علی اکبر دولت آبادی، روانشناس ، شاعرانه های من
برچسب‌ها: شعر , سمیه تاج الدین

تاريخ : یکشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۹ | 11:22 | نویسنده : سمیه تاج الدین |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.