نگاه خانوم

اندر اوضاع و احوال مردمان سالخورده

سمیه تاج الدین
نگاه خانوم

اندر اوضاع و احوال مردمان سالخورده

روابط افراد در کوران زندگی تغییر می‌یابد. عوامل زیادی در تغییر رفتار شخص مؤثر هستند که به چند عامل مهم اشاره می‌کنم: ترس، اضطراب، افسردگی و ...

چند روز پیش برای خرید میوه به بازار رفته بودم. در مقابل یک مغازه‌ی ارزانی که میوه‌ی ارزان‌تر از بقیه عرضه می‌داشت، صف طولانی تشکیل شده بود. هنوز ماشین میوه فروش نرسیده بود که بگو مگوهای چهار تا آقای نسبتا مسن و سالخورده مرا به خود جلب نمود.

بالای سر دو سالمند درختی وجود داشت که یک شاخه‌ی کوچکی که حدود نیم متر بود از درخت شکسته و آویزان شده بود که چندان هم مزاحم افراد عابر نمی‌گردید، مگر بلندقامتان.

سرانجام دو سالمند چند قدم آن طرف‌تر که شاخه‌ی شکسته‌ی بیچاره را برانداز می‌کردند به سخن آمدند و آن دو سالمند را که زیر آن شاخه به انتظار ایستاده بودند، را مخاطب قرار دادند.

عین حرف‌هایی که بین آنها رد و بدل شد را برای‌تان شرح می‌دهم تا خودتان قضاوت کنید.

حاج آقا! ببخشید آن شاخه‌ی بالای سرتان را، لطفا بکنید تا خدایی نکرده به چشم مردم نرود.

نگاهی به شاخه انداختند، با تعجب گفتند: شما ناراحت نباشید. در ضمن به چشم عابرین نمی خورد. وسیله‌ای هم نداریم.

وسیله‌ای نمی‌خواهد. شاخه خودش در حال افتادن است. دست بزنید می‌افتد.

اگر وسیله نمی‌خواهد و آسان است، خودتان زحمتش را بکشید.

شما بالا سر آن هستید، ما از اینجا بیاییم؟!!!

مگر چقدر راه است! دو قدم که بردارید می‌رسید.

شما زیر آن  درخت قرار دارید. ما را که از آنجا چند قدم دورتر هستیم، صدا می‌کنید؟ آن شاخه با یک باد، با یک فوت می‌افتد، اگر دست‌تان بخورد، خودش می افتد.  بهانه نیاورید بی زحمت یک دستی بزنید. یک دستی بزنید می‌افتد.

بی زحمت خودتان این دست را بزنید. اشکالی ندارد که. دو سه متر جلو بیایید. عجب آدم‌هایی پیدا می‌شوند!

لا اله الا الله.  چه آدم‌هایی. برای شما ها که سنی گذشته اشکالی دارد که شاخه‌ی مزاحم را از جلوی چشم مردم بردارید؟

اگر دلسوزی می‌کنید خودتان دست به کار شوید. لطفا هم ادامه ندهید.

خوب شد که چیز مهمی از شما نخواستیم. اگر می‌خواستیم چه بهانه‌هایی جور می‌کردید؟

اگر مهم نیست چرا وارد بحث می‌شوید؟ مگر نمی‌گویید شاخه شکسته و خشک شده است و با کمترین بادی می‌افتد، بیایید و شاخه را  خودتان جدا کنید.

حالا اگر شما آن را بکنید، چه اتفاقی می‌افتد؟

برای جنابعالی چه اتفاقی می‌افتد؟ لابد بهانه‌ای آماده دارید. ممکن است بگویید "شهرداری، اگر از راه رسید ما را جریمه می کند. از بدشانسی ممکن است به من گیر بدهند و بی جهت برای همین شاخه‌ی کوچک شکسته چند روزی آب خنک بخورم.  من دیگر  حوصله‌ی این کارها را ندارم." امیدوارم کاملا فهمیده باشید و در این مورد دیگر حرف نزنید.

یعنی چه حرف نزنم. شاخه بالای سر شماست.  چرت و پرت  می‌گویید. وظیفه‌ی شهروندی شماست که  آن را بکنید.  چرت و پرت هم خودتان  می‌گویید. درست حرف بزن. بی شعور.

بی شعور خودت هستی.

همینطور این بحث ادامه داشت و کار داشت به جای باریکی می‌کشید که دیدم  ماشین میوه فروشی از راه رسید.  این چهار نفر  زودتر  از همه به طرف ماشین دویدند. هر یک کیسه‌ای برداشتند و به صندوق‌های میوه حمله ور شدند. دیگر حرفی از شاخه وجود نداشت.

کسی نبود از او بپرسم. اگر هم بودند، کسی جوابم  را نمی‌داد. همه کار مهمی داشتند.

 سرانجام از شاخه‌ی درخت  فرسوده و در حال مرگ پرسیدم: بر سر این مردم چه آمده است؟

گفت: خودت بهتر می‌دانی. تو روانشناس هستی. از من می‌پرسی؟

دیگر راجع به این قضیه با من حرف نزن که شهرداری حسابم را می‌رسد.

چه حسابی؟

شما نمی‌دانید. برای همین کار چندین ماده و تبصره قانونی وجود دارد.

تازه فهمیده بودم که خودم دارم چرت و پرت می‌گویم. 

دکتر علی اکبر دولت آبادی


موضوعات مرتبط: دکتر علی اکبر دولت آبادی، روانشناس ، سبک زندگی
برچسب‌ها: علی اکبر دولت آبادی

تاريخ : جمعه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۹ | 18:14 | نویسنده : سمیه تاج الدین |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.